شرق از آنِ خداست
غرب از آنِ خداست
و سرزمین های شمال و جنوب نیز
آسوده در دستان خداست.
قلمرو فکری:
شرق، غرب، شمال و جنوب یعنی سرتاسر عالم برای خداست و اوست که همه را با قدرت خویش اداره می کند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
خوان |
سفره |
از آنِ |
مالِ، برایِ |
آسوده |
راحت، به آسانی |
قلمرو ادبی:
در دستان خدا بودن ß کنایه از تحت فرمان و قدرت الهی بودن
دست ß مجاز از اختیار
سرزمینهای شمال و جنوب ß مجاز از کل جهان
شرق و غرب ß تضاد
شمال و جنوب ß تضاد
واج آرایی حرف «س» در جملۀ آخر
اوست که عادل مطلق است،
و خوان عدل خود را بر همگان گسترده
باشد که از میان اَسمای صدگانه اش،
او را به همین نام بستاییم،
آمین!
قلمرو فکری:
خداوند تنها عدلی است که عدالتش همه چیز را فرا گرفته و به کسی ستم نمی کند. در میان نام های بسیار خداوند، باید او را به این نام (یعنی عدالت) ستایش کنیم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
خوان |
سفره گسترده |
اسما |
جمع اسم، نام ها |
عادل |
منصف، با عدالت |
همگان |
همه موجودات |
مطلق |
بی قید و شرط، صرف، همیشگی |
قلمرو ادبی:
خوان عدل ß اضافه تشبیهی
خوان گستردن ß کنایه از نعمت دادن
خوان عدل گستردن ß کنایه از عدالت ورزیدن
صدگانه ß مجاز از بسیار
کل بند ß تلمیح به جمله هایی از سعدی:
خوان رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده. پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد.
اگر فکر و حواسم این جهانی است،
بهره ای والاتر از بهر من نیست
روح را خاک نتواند مبدّل به غبارش سازد،
زیرا هر دَم به تلاش است تا که فرا رود.
قلمرو فکری:
اگر فکر و حواسم معطوف به این جهان باشد (تفکر مادی گرایانه داشته باشم) بهره ای بالاتر از این دنیا هم نصیب من نمی شود. (فقط دنیا را دارم و از آخرت بی بهرهام.)
افکار مادی هیچ بهرهای از معنویت نخواهد برد و روح والای انسانی چون متعالی است، جسم مادی نمی تواند آن را بی ارزش سازد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
این جهانی |
زمینی، مادی |
از بهر |
بهر، برای، نصیب |
دَم |
نفس |
فرا رود |
بالا رود |
مبدل ساختن |
دگرگون ساختن، تغییر دادن |
قلمرو ادبی:
فکر و حواسم ß مجاز از کل وجود
بهر و بهره ß جناس ناهمسان
است و نیست ß جناس، سجع و تضاد
دَم ß مجاز از لحظه
خاک ß مجاز از جسم یا دنیا
هر نَفَسی را دو نعمت است:
دم فرو دادن و برآمدنش؛
آن یکی مُمدّ حیات است،
این یکی مُفرِّح ذات؛
و چنین زیبا، زندگی در هم تنیده است
و تو شکر خدا کن، به هنگام رنج
و شکر او کن، به وقت رَستن از رنج.
قلمرو فکری:
در هر نفس کشیدن دو نعمت است: دم و بازدم؛ فرو دادن نَفَس، یاری دهندهٔ زندگی است و بازدم سبب شادی وجود است.
(این نمونه ای از زیبایی های نعمت های خدا بود) و سراسر زندگی ما را همین نعمت های زیبای خداوند تشکیل داده است. و تو (ای انسان) هم در هنگام سختی ها خدایت را شکر کن و هم هنگامی که از سختی های زندگی نجات یافتی شکر او را به جا بیاور.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دَم |
نفس |
فرو دادن |
پایین دادن |
برآمدن |
بالا آمدن |
مُمِدّ |
یاری دهنده |
حیات |
زندگی |
رستن |
نجات یافتن، رها شدن |
تنیده |
بافته، تابیده |
رنج |
سختی |
مفرِّح |
فرح بخش، شادی بخش |
قلمرو ادبی:
فرو دادن و بر آمدن ß تضاد
حیات و ذات ß سجع
کل بند ß تلمیح سخن معروف سعدی:
هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون برمی آید مفرح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب
بگذار بر پشت زین خود معتبر بمانم
تو در کلبه و خیمهٔ خود باز بمان
بگذار که سرخوش و سرمست به دوردست ها روم
و بر فراز سرم هیچ جز اختران نبینم.
قلمرو فکری:
بگذار راحت و آسوده به سفرم ادامه دهم، در حالی که تو در همان سکوت و بدون تلاش بمانی. بگذار در حرکت باشم و چیزی جز آسمان بالای سرم نبینم. یعنی می خواهم روحم را به اوج (ارزش) ببرم و به چیزی جز نعمت های خدا فکر نکنم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
معتبر |
با اعتبار |
اختر |
ستاره |
فراز |
بالا |
عبارت «خوش و سرمست به دوردست ها روم»:
قلمرو ادبی:
پشت زین ماندن ß کنایه از به سیر و سیاحت پرداختن
در کلبه و خیمه ماندن ß کنایه از در حضر و در خانه ماندن و تنهایی
بر فراز سرم هیچ جز اختران نبینم ß اغراق
بر و سر ß جناس
او اختران را در آسمان نهاده
تا به برّ و بحر نشانمان باشند
تا نگه به فرازها دوزیم
تا از این ره، لذّت اندوزیم.
قلمرو فکری:
خداوند ستارگان را در آسمان قرار داد تا بتوانیم در دریاها و بیابانی که در آن هستیم راه خود را پیدا کنیم. و نیاز ما به نگاه به ستارگان آسمان به ما می آموزد که برای لذت بردن از سفر زندگی که مانند یک سفر است همیشه به آسمان نگاه کنیم و به هیچ چیز جز خدا فکر نکنیم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
برّ |
خشکی، بیابان |
بحر |
دریا |
اندوختن |
ذخیره کردن |
نهادن |
گذاشتن |
قلمرو ادبی:
برّ و بحر ß مجاز از همۀ جهان
بر و بحر ß جناس ناهمسان
بر و بحر ß تضاد و تناسب
دوزیم و اندوزیم ß سجع
پیام:
1) خداوند ستارگان را در آسمان به عنوان نشانه قرار داده
2) باید نگاهمان به بالا و به عالم ملکوت و معنا باشد